کتاب خوب | دیدم که جانم می‌رود

دیدم که جانم می‌رود

نویسنده: حمید داودآبادی/ ناشر: مؤسسه شهید کاظمی/ 304 صفحه/ دسته‌بندی: خاطرات دفاع مقدس

آیا تاکنون یک داستان ناب و واقعی از یک رفاقت ویژه خوانده‌اید؟ مثل داستان رفاقتی که از برادر هم به هم نزدیک‌تر شده باشند؟ «دیدم که جانم می‌ورد» داستان رفاقت دو نوجوان ایرانی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی با هم آشنا می‌شوند و رفیق هم می‌شوند. جنگ که می‌شود، رفاقتشان در جبهه بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود تا آن‌جایی که...

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی