در محضر قرآن ۶۰| عبادت لقمه‌ای

عبادت لقمه‌ای

جمله‌ای که روزی چند بار تکرارش می‌کنیم؛ این‌همه گفتن، اگر عملی نشود، هیچ فایده‌ای ندارد.

***

عابدی در کوه مدام مشغول عبادت بود. هرشب نانی برایش می‌رسید. شبی نان نیامد. رفت روستا و از خانة آسیابان کافر دو قرص نان گرفت. سگ مردنی صاحب‌خانه افتاد دنبالش. عابد تکه‌نانی برایش انداخت تا برگردد. سگ آن را خورد و عابد را رها نکرد. تکه‌ای دیگر کند و داد به سگ. ول‌کن نبود. آن‌قدر ادامه داد که نان‌ها تمام شد. سگ هم‌چنان می‌آمد. عابد که هم گرسنه بود و هم کلافه از دستِ سگ، گفت: «چه سگِ بی‌حیایی هستی!» ناگهان سگ دهان گشود: «بی‌حیا؟ سال‌هاست با آسیابانم. نگهبانِ خانه و گله‌اش هستم. گاه نانی می‌دهد، گاه هم آن‌قدری دارد که تنها خودش بخورد و من گرسنه می‌مانم. ولی همیشه درِ این خانه‌ام؛ بدهد یا ندهد. بی‌حیا تویی که خدایت را رها کرده‌ای و سراغِ بی‌خدا آمده‌ای.»

عابد روزی بارها می‌گفت:

إیّاکَ نَعبُدُ وَ إیّاکَ نَستَعینُ[1]
تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌خواهیم

ولی حرف کجا و عمل کجا.[2]



[1] حمد4

[2] برگرفته از نان و حلوای شیخ بهایی، بخش ۱۱شش

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی