سیره شهدا و فرهنگ پایداری ۶۲ | یلدایی که آجیلش گلوله بود

یلدایی که آجیلش گلوله بود

شبِ یلدا بود، درست ساعتِ 12 یک گلولۀ آرپی‌جی از روی پایگاه ردّ و منفجر شد. از خواب پریدیم، اسلحه را برداشتیم و هر کسی یک جایی سنگر گرفت. تیربار از پایین درّه روی درخت [به سمت بچه‌های ما] کار می‌کرد، چند نفر [از دشمن] از سمتِ دیگر در پیِ آن بودند سیم خاردار را قطع کنند و خودشان را به بالا [به سمت بچه‌های ما] بکشانند.

یک تیر لبۀ گوشِ علی اصغرحسنی را گرفته‌بود. حسنی شهید شد! من هرچه انگشتم را میخواستم تکان بدهم که ماشه را بچکانم،  نمی‍‍شد. انگشتم از سرما کِرِخ ‌بود و تکان نمیخورد.

 (خاطره‌ای از شب یلدای مهدی یاقوتیان در جبهه‌های دفاع مقدس)

یادمان باشد یلداهای‌مان را مدیون مردان دیگری هستیم که آجیل یلدای‌شان گلوله بود و سرخی هندوانه‌اش سرخی خون‌شان بود.

(به نقل از تارنمای شهدای ایران)

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی