حکایت ۷۱ | خیلی شجاعی؟

خیلی شجاعی؟

معلم به بچه‌ها گفت: «تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع‌ترین آدما کیان؟ بهترین متن جایزه داره.»
یکی نوشته بود: «غواصی که تو اقیانوس با کوسه‌ها شنا می‌کننه.»
یه نفر نوشته بود: «اونا که شب می‌تونن تو قبرستون بخوابن.»

 یکی دیگه نوشته بود: «اونایی که تنها چادر می‌زنن تو جنگل و از حیوونا نمی‌ترسن.»
هر کی یه چیزی نوشته بود اما این نوشته دست‌ودل معلم را لرزوند:
«شجاع‌ترین آدما اونان که خجالت نمی‌کشن و دست پدر و مادرشونو می‌بوسن، نه سنگ قبرشونو...
»
قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید. به همراه زمزمه‌ای ...


یادمون باشه تو خونه‌ای که «بزرگترها» کوچک و بی‌احترام می‌شن، «کوچکترها» هرگز بزرگ نمی‌شن.

قرار این هفته ما: بوسیدن دستان پدر و مادرمان.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی