یادداشت اول ۹۸ | شهیدان نماز جماعت

شهیدان نماز جماعت

هیئتی است ولی نمازش چنگی به دل نمیزند. برای حسین علیهالسلام دلش پرمیکشد ولی برای خدای حسین تره هم خرد نمیکند!

آسمان را نگاه می‌کند و نزدیک امام می‌شود و می‌گوید: «به گمانم، وقت نماز است آقای من!» امام گل لبانش می‌شکفد. برایش دعا می‌کند: «خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد که نماز را یادآوری کردی.» اما در گرماگرم جنگ، آن هم با این عده کم مگر می‌شود نماز خواند؟ باید نیمی از سپاه اندکش بجنگند و نیمی دیگر پشت سرش نماز بخوانند... فاصله‌ای نیست بین محراب نماز و میدان جنگ. زهیر و سعید، تنشان را برای امام جماعت سپر می‌کنند. نماز که تمام می‌شود، بدن‌هایشان مقابل امام به خاک می‌افتد.

جانشان رفت به پای نماز جماعت اول وقت!

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی