بیشتر وقتش را صرف بازی میکند. نمیداند برای چه خلق شده؟
***
در یکی از خیابانهای شهر، چند کودک را مشغول گردوبازی دیدم. آنسوتر کودکی ایستاده بود و با تماشای آنان گریه میکرد. پیش خودم گفتم از نداشتن وسیلۀ بازی حسرت میخورد. گفتم: «پسرم، الآن برایت گردو میخرم تا با آنها بازی کنی.» سرش را بالا کرد. نگاهی کرد و گفت: «ما برای بازی خلق نشدهایم.» گفتم: «برای چه خلق شدهایم پس؟» گفت: «برای علم و عبادت.» چشمانم گرد شد و ذوق کردم: «این را از کجا میدانی؟ بارکالله به تو.» گفت: «از گفتار خداوند
أَ فَحَسِبتُم أَنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً وَ أَنَّکُم إِلَینا لا تُرجَعُونَ[1]
آیا گمان میکنید که شما را بیهوده آفریدهایم و سوی ما بازنمیگردید؟»
از آن کودک بسیاردانا نصیحت خواستم. مدتی با او سخن گفتم. از حیرت و فکر سرم را پایین انداختم. وقتی دیدم دیگر نمیبینمش، پرسیدم او که بود. بچهها گفتند: «نمیشناسیاش؟ او حسنبن علی (عسکری) بود.»[2]
نظرات (۰)