حکایت ۱۱۴ | نامساوی‌ها

نامساوی‌ها

 

فردی هنگام راه رفتن پایش به سکه‌ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست. کاغذی را از جیبش درآورد و آتش زد تا آن را ببیند.

دید 2 ریالی است. بعد دید کاغذی که آتش زده، اسکناس هزار تومانی بوده است. گفت: چی را برای چی آتش زدم!

 

شما دقت کنید ببینید چی را برای چی آتش می‌زنید!

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۶/۱۰/۲۲

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی