اقتصاد مقاومتی ۱۳۷ | فقط به فکر پول نباش

 فقط به فکر پول نباش

[واژه فقط در عنوان به صورت جاافتاده بالای متن بیاد]

ساعت هشت صبح بود. با صدای زنگ خانه که پشت سر هم زده می‌شد، مثل سرباز وظیفه حالت آماده‌باش گرفتم. وقتی در را باز کردم، مجید با ذوق‌زدگی خاصی به من گفت برایت شغلی پیدا کردم که پول خوبی دارد، فقط مسیرش دور است. پس از مشورت با پدرم حاضر شدم برای کار آنجا بروم، در حالی که پدرم می‌گفت بروم پیش هاشم، خیاط سر کوچه، کار کنم؛ ولی می‌دانستم آنجا مگس هم پر نمی‌زند. دو هفته گذشت که اولین دستمزدم را گرفتم. به خاطر حقوقش باز هم کار کردم. وقتی که حجم کار زیاد شد، شب‌ها دیر به خانه می‌آمدم و صبح‌ها زود می‌رفتم. حتی از کلاس زبان هم جا ماندم.

یک شب خسته رسیدم خانه. دقایقی بعد پدرم آمد و گفت: «پسرم، ثروتمندی به پول زیاد داشتن نیست، بلکه ثروتمندی به قناعت داشتن است. آدمی که قانع باشد، با آرامش زندگی می‌کند و به همه کارهایش می‌رسد؛ اما آدمی که طمع دارد، به فکر جمع کردن پول است.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی