حکایت ۸۵ | زبانِ پر رمز

زبانِ پر رمز

پادشاهی در خواب دید تمام دندان‌هایش افتادند! دنبال تعبیرکنندگان خواب فرستاد.
اولی گفت: «تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید.»
پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند.
دومی گفت: «تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی‌تر خواهد بود.»
پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۶/۰۳/۱۰

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی