چراغ هدایت ۲۰۴| پیرزن فریب‌کار

پیرزن فریب‌کار

پیرزنی قدخمیده با چادری رنگین جلوی چشمان حضرت عیسی علیه‌السلام ظاهر شد. یک دستش حنا شده بود و دست دیگرش غرق خون. حضرت پرسید: «چرا کمرت خم شده؟» گفت: «بس که عمر کرده‌ام.» عیسی پرسید: «این چادر رنگین چیست با این سن و سال؟» گفت: «دل جوانان را با آن می‌ربایم.» پرسید: «چرا به دستت حنا زده‌ای؟» پیرزن گفت: «اکنون شوهر کردم!» حضرت پرسید: «آن یکی دستت چرا خونی است؟» گفت: «اکنون یکی از شوهرانم را کشتم! ای روح‌الله! این عجیب است که من پدر می‌کشم، پسر طالبم می‌شود؛ پسر می‌کشم، پدر طالبم می‌شود! عجیب‌تر اینکه هنوز هیچ‌کدام به وصالم نرسیده‌اند و انگار ازدواج نکرده‌ام!»[1] بله! دنیا همین پیرزن است که خدا درباره‌اش می‌گوید:

وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ[2]
و زندگی دنیا، (چیزی) جز سرمایه فریبنده (و پوچ) نیست.



[1]  کشکول منتظری یزدی

[2]  آل عمران 185

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۸/۰۸/۲۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی