پیرزنی قدخمیده با چادری رنگین جلوی چشمان حضرت عیسی علیهالسلام ظاهر شد. یک دستش حنا شده بود و دست دیگرش غرق خون. حضرت پرسید: «چرا کمرت خم شده؟» گفت: «بس که عمر کردهام.» عیسی پرسید: «این چادر رنگین چیست با این سن و سال؟» گفت: «دل جوانان را با آن میربایم.» پرسید: «چرا به دستت حنا زدهای؟» پیرزن گفت: «اکنون شوهر کردم!» حضرت پرسید: «آن یکی دستت چرا خونی است؟» گفت: «اکنون یکی از شوهرانم را کشتم! ای روحالله! این عجیب است که من پدر میکشم، پسر طالبم میشود؛ پسر میکشم، پدر طالبم میشود! عجیبتر اینکه هنوز هیچکدام به وصالم نرسیدهاند و انگار ازدواج نکردهام!»[1] بله! دنیا همین پیرزن است که خدا دربارهاش میگوید:
وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ[2]
و زندگی دنیا، (چیزی) جز سرمایه فریبنده (و پوچ) نیست.
نظرات (۰)