همه دوست دارند شاهزاده باشند. یعنی دوست دارند دیگران بیایند پیش آنها و برایشان تا کمر خم شوند. البته این قاعده یک استثناء دارد و آنهم وقتی است که دیگری، دو ویژگی داشته باشد: اول اینکه از من بهتر باشد، دوم اینکه دوستش داشته باشم.
مثال خوبش میشود پدر مادر که هم بهترند از ما و هم خیلی دوستداشتنیاند. در مقابل اینها، آدم نهتنها دوست ندارد شاهزاده باشد، بلکه دلش میخواهد برایشان نوکری کند.
حالا اگر برسیم به آقاترین آقاها که هم شاه است و هم خیلی مهربان، اوضاع خیلی فرق میکند. مثلاً نگاه کنید به محرّم. بزرگ و کوچک، دختر و پسر، ثروتمند و فقیر، همه میدوند برای نوکری. انگار خیلی لذت دارد نوکری برای یک آقای مهربان!
پس مواظب باشیم که عقب نمانیم از این فرصت فوقالعاده. از لباس مشکی گرفته تا چایی دادن و هیئت رفتن و هیئت برگزار کردن. همهاش فرصت است برای چشیدن لذت نوکری. پس همه نوکرها، بسمالله!
از همین مدرسه خودمان شروع کنیم؟! سیاهی بزنیم؟
نظرات (۰)