تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده بردهشد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها منتظرکمک بود، سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبهای کوچک بسازد تا از خود محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد، از خواب برخاست. آن کشتی میآمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجاتدهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»
* در پیشامدهای روزگار، همیشه باید شاکر خدا باشیم، چرا که بعضی از اوقات خیر ما در اتفاقاتی است که ما آن ها را دوست نداریم.
وعده این هفته: برای همه اتفاقات خوب و بد این هفته، خدا رو شکر کنیم.
نظرات (۰)