مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید.
روزی پسرش از او پرسید: «چه فایدهای دارد قرآن میخوانید؟»
پدر گفت: «پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.»
پسر سبدی را که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت و چند بار امتحان کرد.
سپس به پدرش گفت: «که هیچ فایده ای ندارد. چرا که این کار غیر ممکن است!»
پدر با لبخند به پسرش گفت: «سبد قبلاً چطور بود؟»
پسرک متوجه شد سبد که از باقیماندههای زغال، کثیف و سیاه بود، الآن کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت: «این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد.»
نظرات (۰)