وقتی داریم به راهحلهای یک گرفتاری زندگی فکر میکنیم، اگر از همان اول، یک راهحل نادرست، گوشه ذهنمان باشد، حتی اگر مدام سعی کنیم مثلاً از فکرمان دورش کنیم، عاقبت فکر خودمان که هیچ، فکر آدمهایی هم که احیاناً از آنها مشورت میگیریم، به هیچ جا قد نمیدهد و یک راست میرویم سراغ همان «کجراه میانبر». ناخالصی است دیگر، کار خودش را میکند.
بعد چه میشود؟ به یکی از افتضاحترین وجوه ممکن، رسوا میشویم. نه پیش بندههای خدا، نه. کریمتر از آن است که دنبال بچه ضایع کردن باشد. پیش خودش رسوا میشویم؛ رسواشدنی!
دقیقاً آنجایی که با یک دروغ ساده میتوان پیچیدهترین مسائل را حل کرد، اگر ناخالصی نباشد مثل مرد، راستش را میگویید و به خدا توکل میکنید. آن وقت میبینید که خدا چگونه راه را باز میکند.
نظرات (۰)