حکایت ۹۲ | درختی که باید کند!

درختی که باید کند!

استادی با شاگرد خود از میان جنگلی می‌گذشت. استاد به شاگرد جوان دستور داد نهال نورسته و تازه‌ بار آمده‌ای را از میان زمین برکند.

جوان دست انداخت و به‌راحتی آن را از ریشه خارج کرد. بعد استاد به درخت بزرگی اشاره کرد: این را هم بر کن!

 جوان هرچه کوشید، نتوانست. استاد گفت:

زشتی‌ها و گناهان هم مثل درخت هستند. زود باید آن‌ها را از جانت برکنی و نگذاری برای خودشان درخت شوند!

 منبع: حکایات برگزیده

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۶/۰۵/۱۹

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی