روزی شخصی از بهلول سؤال کرد: من چه بخرم تا سود ببرم؟ بهلول جواب داد: آهن و پنبه.
آن مرد رفت و آهن و پنبه خرید. اتفاقاٌ پس از فروش آنها سود فراوان برد.
بار دیگر که از بهلول مشورت گرفت، گفت: بهلول دیوانه! من چه بخرم تا سود ببرم؟ بهلول: گفت پیاز بخر و هندوانه. او بازهم به توصیه بهلول گوش کرد ولی تمام پیاز و هندوانهها پوسید و ضرر کرد!
وقتی علت را از بهلول پرسید، در جواب شنید: دفعه اول که با من مشورت کردی، مرا شخص عاقلی خطاب نمودی؛ من هم از روی عقل به تو دستور دادم. ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی؛ من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم.
نظرات (۰)