حکایت ۹۹ | مزه مرگ

مزه مرگ

نوجوانی بیش نبود ولی در جمع مردها رفته بود و آن هم در چه شب سرنوشت‌سازی؛ شبی که وقتى همه اعلام وفادارى کردند و گفتند: ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد. امام علیه‌السلام فرمود: بدانید که ما کشته خواهیم شد. همه گفتند: الحمدلله، خدا را شکر مى‏کنیم.

نوجوان که در گوشه‏اى از مجلس نشسته بود و سیزده سال بیشتر نداشت، پیش خود فکر کرد که آیا این کشته شدن شامل او هم مى‏شود یا نه؟ رو کرد به امام(ع) و گفت: «عمو جان! آیا من جزء کشته‌شدگان فردا خواهم بود؟»‏

فرمود: پسر برادرم! اول بگو «مردن پیش تو چگونه است؟»

گفت: «از عسل براى من شیرین‏تر است.»

فرمود: بله! تو هم شهید خواهی شد.

 

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۶/۰۷/۰۶

حکایت

عسل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی