منتظر کوچکترین داشتن و کمترین نداشتن است تا حالی به حالی شود.
***
یزید سر از پا نمیشناخت. برای خودش شعر میخواند و از اینکه بعد از فاجعۀ کربلا، اکنون اهلبیت در غلوزنجیر، در قصرش بودند، مستانه شادمانی میکرد. لباس اسارت و فضای خونبار آن مجلس، مانع از واکنش امام سجاد (سلاماللهعلیه) نشد: «ای یزید! برای تو قرآن از شعر سزاوارتر است.» با نهیب حضرت، توجهها به سوی ایشان جلب شد. دو آیه از سورۀ حدید در گوشها طنینانداز شد؛ آیهای که میگفت هیچ مصیبتی بر شما وارد نمیشود، مگر آنکه از پیش معین شده و بر خدا همۀ اینها آسان است. آیۀ بعدی مانند پتک بر سر یزید فرود آمد، رسوا و خاموش شد:
لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ[1]
(این حقایق را گفتیم) تا بر آنچه از دست میدهید، اندوه مخورید و برای آنچه به دست میآورید، زیاده شادمان نباشید؛ خداوند هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد
نظرات (۰)