خدایی لقب خوبی بود. هر چیزی میشنید و از هر چیزی خبر میشد، همهجا جار میزد؛ حالا این خبر خالیبندی جدید رفیقش باشد یا جدیدترین بگومگوی خانوادگی. هدفش تنها انتقال اخبار بود، پناه بر خدا اگر ذرهای به آنها فکر کرده باشد. باورکردنی نبود. مخ مخاطبش را میگذاشت در فرقون و تا جایی که نفس داشت میبردش. گاهی خودش هم باورش میشد و بعدها به همان راست و دروغها تکیه میکرد.
امروز که به اصغر بلندگو فکر میکنم، میبینم خیلی شبیه بعضی رسانهها و البته خیلی از ماها بوده. یکی نبود به این اصغر بگوید: «آخه عزیز من! هر مزخرفی را که نمیشه منتشرش کرد. قبل از انتشار، یه سر ناخن فکر کن خب!» راستش را بخواهید، تقصیر امثال ما هم بود که به جای تذکر به اصغر بلندگوها، یا بهش خندیدیم یا از دستش فرار کردیم. این هم نتیجهاش!
نظرات (۰)