یادداشت اول ۱۰۸ | عزیز دردانه خدا

عزیز دردانه خدا

فهمیدن اینکه حسابش از حساب باقی انبیاء جداست، کار سختی نیست. کافیست قدری دل به آیه‌های قرآن بدهی:

شرایط که سخت می‌شد و تمسخرها که بالا می‌گرفت، خودش دلداری‌اش می‌داد؛ «انا اعطیناک الکوثر...»[1]. برایش به روز و شب قسم می‌خورد که تنهایش نگذاشته و از او ناراحت نشده؛ «والضحی واللیل اذا سجی ماودّعک ربک و ماقلی...»[2]. نازش را می‌خرید. عزیز بود برای خدا. می‌گفت آن‌قدر به تو می‌بخشیم که راضی شوی؛ «ولسوف یعطیک ربک فترضی»[3]. از اخلاقش به وجد می‌آمد؛ «انک لعلی خلق عظیم»[4]. به جانش قسم می‌خورد؛ «لعمرک...»[5]. نگرانش می‌شد؛ «لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین»[6]. غصه‌اش را می‌خورد؛ «ما انزلنا علیک القرآن لتشقی»[7]. هوایش را داشت؛ «انا کفیناک...»[8]. تعریفش را پیش بقیه می‌کرد «عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم»[9].

میلاد عزیز دردانه خدا، همین روزهاست.



[1]کوثر/1

[2] ضحی/1-3

[3] ضحی/5

[4] قلم/4

[5] حجر/73

[6] شعراء/3

[7] طه/2

[8] حجر/95

[9] توبه/128

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۶/۰۹/۰۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی