فهمیدن اینکه حسابش از حساب باقی انبیاء جداست، کار سختی نیست. کافیست قدری دل به آیههای قرآن بدهی:
شرایط که سخت میشد و تمسخرها که بالا میگرفت، خودش دلداریاش میداد؛ «انا اعطیناک الکوثر...»[1]. برایش به روز و شب قسم میخورد که تنهایش نگذاشته و از او ناراحت نشده؛ «والضحی واللیل اذا سجی ماودّعک ربک و ماقلی...»[2]. نازش را میخرید. عزیز بود برای خدا. میگفت آنقدر به تو میبخشیم که راضی شوی؛ «ولسوف یعطیک ربک فترضی»[3]. از اخلاقش به وجد میآمد؛ «انک لعلی خلق عظیم»[4]. به جانش قسم میخورد؛ «لعمرک...»[5]. نگرانش میشد؛ «لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین»[6]. غصهاش را میخورد؛ «ما انزلنا علیک القرآن لتشقی»[7]. هوایش را داشت؛ «انا کفیناک...»[8]. تعریفش را پیش بقیه میکرد «عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم»[9].
میلاد عزیز دردانه خدا، همین روزهاست.
نظرات (۰)