شاید بزرگتر از آزمون ولایت، آزمونی وجود نداشته باشد.
***
بعد از صلح، ابیسعید عقیصا خدمت امام مجتبی (سلاماللهعلیه) رسید: «چرا با اینکه میدانستید حق با شماست، با معاویۀ گمراه و ستمگر صلح کردید؟» امام فرمودند: «آیا من حجت خدا بر خلق او نیستم؟» ابیسعید تأیید کرد. حضرت فرمودند: «پس من اکنون امام و رهبرم، چه قیام کنم، چه نکنم.»
حضرت علت صلح خود را همان علت صلح رسولالله (صلاللهعلیهوآله) با اهل مکه دانستند؛ زیرا آنان با ظاهر قرآن و معاویهایها با باطن قرآن مخالف بودند. «وقتی من از جانب خداوند امام هستم، نمیتوان مرا در کاری که کردهام تخطئه کرد، حتی اگر راز کاری که انجام دادهام، برای دیگران روشن نباشد.» امام داستان خضر و موسی (علیهماالسلام) را گوشزد کردند که موسی چون علت کارهای خضر را نمیدانست به او اعتراض کرد، ولی وقتی علتش را فهمید، راضی شد.[1]
وَ ما فَعَلتُهُ عَن أَمری[2]
این را از پیش خودم انجام ندادم [بلکه همه فرمان خداوند بود]
نظرات (۰)