آوردهاند که مردی به دربار پادشاه رفت و با ناله و فریاد میخواست شاه را ملاقات کند. پادشاه از مرد میپرسد: «چه شده چنین ناله و فریاد میکنی؟»
مرد با درشتی میگوید: «دزد همه اموالم را برده و الآن هیچ چیزی در بساط ندارم!»
پادشاه میپرسد: «وقتی اموالت به سرقت میرفت، تو کجا بودی؟»
مرد میگوید: «من خوابیده بودم!»
پادشاه میگوید: «چرا خوابیدی تا مالت را ببرند؟»
مرد میگوید: «من خوابیده بودم، چون فکر میکردم تو بیداری!»
پادشاه لحظهای سکوت میکند و سپس دستور میدهد خسارتش را از خزانه جبران کنند.
نظرات (۰)