آوردهاند که گرگی را در حلقش استخوانی گرفته بود. پیش لکلک رفت و گفت اگر این استخوان را از حلق من برآری، به تو انعام دهم. لکلک قبول کرد و به سرعت هر چه تمامتر، استخوان از گلویش برآورده، انعام موعود طلب کرد.
گرگ جواب داد این چه گستاخی و بیادبی است؟
تو گردن دراز خود در دهان من افکندی و آن را باز یافتی، پس چرا حرف انعام بر زبان میآری؟
سر خود که سلامت یافتهای، انعام فراوان همان است.
دقت کردهاید کشورهای زورگو مثل همین گرگ رفتار میکنند و همیشه طلبکارند؟!
نظرات (۰)