فکر بد، عاقبتمان را هم خراب میکند. به خدا و کارهایش خوشبین و امیدوار باشیم.
***
فرعون از وقتی که برایش گفته بودند کودکی به دنیا خواهد آمد و نابودت میکند، آرام و قرار نداشت. تمام نوزادان بنیاسرائیل را میکشت. همینکه پای نوزادی چندروزه به قصرش رسید وحشت کرد. اما همسرش آسیه تقاضا کرد آن کودک را نگه دارند تا
قُرَّۀَ عَینٍ لی وَلَکَ[1]
مایۀ روشنی چشم من و تو باشد.
مدتی بعد، همان کودک به پیامبری برگزیده شد و فرعون ستمگر را به سوی خدا فراخواند. فرعون که ادعای خدایی داشت، نپذیرفت. سرانجام، فرعون و لشکرش در تعقیب بنیاسرائیل، در دریا غرق شدند. اما همسر معتقد و خداپرست
نظرات (۰)