شعر | نقاش

نقاش

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

 با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

 گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

 تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجر زپشت سر، پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم

 راه عشق و عاشقی و مستی و نجوا کشید

گفتمش تصویری از لیلی و مجنون رابکش

عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

 در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت و مظلومی و محنت بکش

فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم

گریه کرد، آهی کشید و زینب کبری(س) کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق

 عکس مهدی(عج) را کشید و به چه بس زیبا کشید

 گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)

 گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

(استاد احمد رضا غفورزاده متخلص به طلائی)

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی