موهای تنم سیخ شده بودند، مثل اینکه کسی گچی را روی تخته سیاه بکشد. وقتی دقت کردم، متوجه شدم دوباره سعید حنجره بدون اجازه در بلندگوی مسجد اذان میگفت. به سمت مسجد رفتم. در راه دیدم اکبر اسکانیا مشغول شستن ماشینش است و دارد آواز میخواند: بارون بارون بارونَ هِی..!
فردای آن روز دوباره به مسجد رفتم. در هنگام بازگشت با حاجآقا درباره برجام صحبت میکردیم که بازهم مثل دیروز دیدم اکبرآقا در حال شستن ماشین خودش است. به حاجآقا گفتم اکبرآقا شیرمردی است، چون بدون اینکه در مصرف آب اسراف کند ماشینش را هم امروز هم دیروز شسته است.
حاج اقا گفت: «درست است. اسراف نکرده، بلکه تبذیر انجام داده؛ یعنی اکبرآقا کار بد را خوب انجام داده است، در حالی که تنها کار مورد پسند خدای مهربان کار خوب را خوب انجام دادن است.» حرف حاجآقا که تمام شد به طرف اکبرآقا رفت که...
نظرات (۰)