سعدی در بیان حکایتی می گوید:
موسی (ع)، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت: «ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بیطاقتی به جان آمدم.» موسی (ع) دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات بازآمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. گفت: «این چه حالت است؟» گفتند: «خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرمودهاند.»
نظرات (۰)