قدیمها هم همینجوری بود. مثلاً جارچیهای دربار بلد بودند با چه لحن و کلماتی و با چه کش و قوسی حرفهای پادشاه را به مردم برسانند که کاملاً روی آنها مؤثر باشد. یا نویسندههای حکومتی و غیرحکومتی یاد گرفته بودند چهجوری بنویسند که با کمترین کلمات، بیشترین اثر را بر خلقالله بگذارند. هر قدر هم علامه دهر بودند، اگر نمیدانستند چگونه مطلب را به مخاطب برسانند، به گوش هیچکس نمیرسید. ادبیات یعنی همین؛ یعنی هنر چگونه گفتن. برای رسانهای بودن و رسانا بودن، باید ادبیاتی بود. باید با متناسبترین لحن و شکل، بیشترین معنا و منظور را به مخاطب رساند؛ وگرنه، صرفاً باسواد بودن رسانهای بودن نیست.
نظرات (۰)