قبل از اربعین به خانه پسرخاله بابام رفتیم تا ایشان را ببینیم. دیدم ایشان بعد از بازنشستگی شروع به کار با چوب کرده و اتاقش را تبدیل به نمایشگاه و از این راه درآمد کسب میکند.
گفتم: «عموجان! شما که سی سال کارمند بودی، خسته نشدی از کار کردن؟»
بعد شعر فردوسی را به صیغه اول مخاطب تغییر دادم و با لحم حماسی برایش خواندم:
«بسی رنج بردی در این سال سی / عجم زنده کردی بدین پارسی»
ایشان هم به شوخی که البته جدی بود، با همان لحم حماسی جواب داد:
«میازار موری که دانهکش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است»
هیچ وقت سراغ کاری نرو که هر روزش مثل دیروزش باشد! جایی باش که همیشه کارآفرین باشی نه کارمند. چون مورِ آزاد بهتر از شیری است که اسیر باشد.
نظرات (۰)