روباهی با گرگی مصادقت مىزد[1] و قدم موافقت مىنهاد. با یکدیگر به باغی بگذشتند. در استوار بود و دیوارها پر خار. گرد آن بگردیدند تا به سوراخی رسیدند، بر روباه فراخ و بر گرگ تنگ. روباه آسان درآمد و گرگ بهزحمت فراوان. انگورهای گوناگون دیدند و میوههای رنگارنگ یافتند. روباه زیرک بود، حال بیرون رفتن را ملاحظه کرد و گرگِ غافل چندان که توانست، بخورد. ناگاه باغبان آگاه شد. چوبدستی برداشت و روی بدیشان نهاد. روباهِ باریکمیان زود از سوراخ بجست و گرگِ بزرگشکم در آنجا محکم شد[2]. باغبان به وی رسید و چوبدستی کشید. چندان بزدش که نه مرده و نه زنده، پوستدریده و پشمکنده، از سوراخ بیرون شد.
بهارستان جامی
نظرات (۰)