حکایت ۱۵۶ | مگوی اندُه خویش با دشمنان

مگوی اندُه خویش با دشمنان

بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: «باید که این سخن با هیچ کس در میان ننهی.» گفت: «ای پدر، فرمان تو راست[1]، نگویم، ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟» گفت: «تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت[2] همسایه.»

 

مگوی اندُه خویش با دشمنان

که «لاحَول[3]» گویند شادی‌کنان

گلستان سعدی



[1]  باید دستور تو را اطاعت کنم.

[2]  شاد شدن از زیان دیدن کسی

[3] ذکر لا حول و لا قوة الا بالله

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی