امیرْ جهاندار و دادگر و در پی ترقیات دولت و ملت و آبادکننده خانه رعیت و همه هَمّش شرف ایرانیت بود تا جایی که روزی او را خبر دادند شخصی دَه دیزی پر کله را روی کله گذارده و در کوچه که راه می رود سَرین (کفل) را می چرخاند. او را خواست و فرمود: «اگر دیگر چنین رفتاری کرده، شکمت را پاره میکنم.» مَحرمانش عرض نمودند: «این پهلوانی و نیروی بدنی خود را جلوه میدهد، گناهی ندارد.» فرمود: «چنین نیست. سُفَرای خارجه در طهران رفتار او را نقش برداشته، به اروپا میفرستند و در تماشاخانههای فرنگ مینمایند که رفتار جنس ایرانی لغویاتی است و درخور استقلال نیستند و من میخواهم رحجان اشرفیت و اکملیت و نجابت ایرانی را بر تمام عالم مُبرهن دارم.»
میراث اسلامى ایرانى، دفتر هشتم
نظرات (۰)