سیره خوبان ۱۶۳ | چشم‌هایش پر اشک شد...

چشم‌هایش پر اشک شد...

دو هفته پیش شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: «یکى اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم.» گفتم: «شماها واقعاً حیف است که بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‏تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد.» بعد گفتم: «آن روزى که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‏ شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد.» وقتى این جمله را گفتم، چشم‏هاى شهید کاظمى پُرِ اشک شد، گفت: ان‏شاءاللَّه خبر من را هم به‏تان بدهند!

بیانات امام خامنه­ای در مراسم تشییع پیکرهاى فرماندهان سپاه ( 21/10/1384)

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۷/۱۰/۱۵

شهدا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی