در زمان فتنه 88 من باردار بودم و او با توجه به اتفاقات و اغتشاشات تهران، دائم در مأموریت بود. شبانهروز درگیر بود و کمتر دیده میشد. هم و غمش حفظ نظام بود و بارها به خاطر همین دغدغهاش مجروح شد و سختترین آن وقتی بود که با قمه و چاقو او را زده بودند. با حال و روز بدی که داشتم، خودم را بهسختی به بیمارستان رساندم. پشت پرده روی تخت بود.
پوتینش را درآورده بود. ناخودآگاه پایم به پوتینش خورد. خون، درون پوتین موج زد! آنقدر از او خون رفته بود که پوتینهایش پر خون بود. من حسابی ترسیده بودم...
نقل از همسر شهید مصطفی صدرزاده
نظرات (۰)