روزی نصرالدین به مجلس میهمانی رفته بود، اما لباسش مناسب نبود. به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به او تعارف نکرد! نصرالدین به خانه رفت و لباسهای نویش را پوشید و به میهمانی برگشت. این بار همه به او احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند! نصرالدین هنگام صرف غذا در حالی که به لباسهای نویش تعارف میکرد گفت: «بفرمایید، این غذاها مال شماست. اگر شما نبودید، اینها مرا داخل آدم حساب نمیکردند.»
از حکایات نصرالدین
نظرات (۰)