میتوان در بدترین اوضاع هم جوری زندگی کرد که الگوی مؤمنان باشی!
***
تمام مخالفان خداییاش را میکشت. همسرش مدتها ایمانش را از او مخفی نگه داشته بود. شبی مناجات عاشقانهاش به گوش فرعون رسید: «خدایا برای من نزد خودت خانهای بساز.» پرسید: «مگر تو درباره خداییام شک داری؟» آسیه گفت: «مگر به خدایی تو اعتقاد داشتم؟ از روز گرفتن موسی از نیل به پیغمبریاش معتقد شدم.» وقتی شوخیهای فرعون گمراهش نکرد، تهدیدش کرد: «بهگونهای بکشمت که هیچکس را نکشتهام.» حتی نصیحتهای مادرش نیز منصرفش نکرد. در برابر نگاه مردم، آسیه را به زمین خواباندند و با دست و پای بسته، سنگی بزرگ بر سینهاش نهادند. در سختی جانکاه جاندادن، ناگهان لبخند زد. فرعون عصبانیتر شد. آسیه گفت: «اکنون جایگاهی را که در بهشت برایم مهیا کردهاند میبینم.»[1]
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ [2]
و خداوند برای مؤمنان همسر فرعون را نمونه و مَثَل آورد.
نظرات (۰)