بعد از نماز استاد تکواندو گفت: «آمادهای برویم بازدید از یک شرکت دانشبنیان؟» گفتم: «حتماً. برویم.» به سمت شرکت حرکت کردیم، اما استاد چیزی گفت که باورم نشد! گفت: «این شرکت چیزی تولید میکند که در جهان فقط دو کشور آن را تولید میکنند، ولی الآن این شرکت به خاطر لابیگری متوقف شده و الآن نیاز به سرمایه دارد تا دوباره شروع به کار کند. از قضا، امروز یک کسی میخواهد بیاید شرکت و برای خریدن سهام بازدید کند، اما مشکل اینجاست که کارگر ندارد و شما باید نقش کارگرهای آنجا را بازی کنید!» بعد از توضیحات استاد همه مات و مبهوت بودیم که بالآخره به شرکت رسیدیم و لباسهای کارگری را پوشیدیم و کاری را که باید انجام میدادیم انجام دادیم. اما امان از دل چنین جوانهایی که به خاطر واردات خسارت دیدند.
نظرات (۰)