حکایت ۱۸۳ | ادعای خدایی

ادعای خدایی

فرعون خوشه­ای انگور در دست داشت و تناول می­کرد. ابلیس نزدیک او آمد و گفت: «هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟» فرعون گفت:«نه!» ابلیس به لطایف سِحر آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت. فرعون تعجب کرد و گفت:«عجب استاد مردی هستی!» ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت: «مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت دعوی خدایی چگونه می­کنی؟»

برگرفته از جوامع الحکایات

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۸/۰۴/۰۲

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی