اوضاع سختی شده بود. یزید به امام حسین علیهالسلام فشار آورده بود که بیعت کنند. حضرت هم امکان نداشت با فاسقی مثل یزید به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت کنند. از مدینه به مکه آمدند. مردم کوفه نامه نوشتند که بیایید سمت ما. آزمون سختی بود. خیال کرده بودند همین که امام را به شهرشان دعوت کردند کار تمام است. ابنزیاد حاکم کوفه شد و با انواع حیلهها و زورگوییها مردم را از حمایت حضرت ترسانید. عده بسیار کمی خود را به امام رساندند. کار آنها سختتر هم شد. خانههایشان را غارت کردند و خودشان را در نبردی دشوار، با قساوت تمام کشتند. همین که گفتی ایمان آوردم، رها نمیشوی. باید اثباتش کنی! کل زندگی برای اثبات همین است.
اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنونَ[1]
آیا مردم پنداشتند که چون بگویند «ایمان آوردیم» (به حال خود) رها میشوند و آنان آزمایش نمیشوند؟
نظرات (۰)