حکایت ۱۹۵ | صد آفرین!

صد آفرین!

روزی خلیفه هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند. بهلول با آن‌ها بود. در شکارگاه آهویی نمودار شد. خلیفه تیری به سوی آهو انداخت، ولی به هدف نخورد. بهلول گفت: «احسنت!»

خلیفه غضبناک شد و گفت: «مرا مسخره می‌کنی؟»

بهلول جواب داد: «احسنت من برای آهو بود که خوب فرار کرد.»

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۸/۰۶/۲۶

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی