چراغ هدایت ۱۹۵ | خدایی با خدا؟!

خدایی با خدا؟!

مرد به خاک سیاه نشسته بود. تمام باغش سوخته بود و درختان پرمیوه‌اش به انبوهی خاکستر تبدیل شده بود. مثل مرده‌ها بر زمین افتاده و این کابوس را تماشا می‌کرد. یاد گفت‌وگوی دیشبش افتاد. دوستش مدام می‌گفت این باغ را خدا آفریده و مرد اصرار داشت تمامش کار خودش بوده و خدا هیچ‌کاره است. دوباره بر سرش کوبید: «هیچ‌کس هم نیست برای بازسازی این باغ از او کمک بخواهم، در حالی که گمان می‌کردم غیر از خدا یار و یاور زیادی دارم. آن‌ها تنها عاشق دارایی‌های من بودند، نه من.» مردم از آن به بعد ماجرای مردِ مشرک را برای هم تعریف می‌کردند تا این آیه قرآن را باور کنند[1]:

أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ[2]
آیا معبودی (دیگر) هست با خداوند؟ (قطعاً نه)، بلکه آنان قومی منحرفند.



[1]  برگرفته از کهف 32-43

[2]  نمل 60

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۸/۰۶/۲۶

خدا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی