یکی از حکما پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند. گفت: «ای پدر! گرسنگی خلق را بکشد، نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن.»
گفت: «اندازه نگهدار، کُلوا وَ اشرَبوا وَ لا تُسْرِفوا»
رنجوری را گفتند: «دلت چه می خواهد؟» گفت:« آنکه دلم چیزی نخواهد.»
گلستان سعدی، باب دوم
نظرات (۰)