حکایت ۱۹۴ | پیش پرداخت

پیش­ پرداخت

روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی‌اعتنایی نمودند و آن‌طور که دلخواه بهلول بود وی را کیسه ننمودند، با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک‌جا به استاد حمام داد. کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی‌اعتنایی نمودند.

بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت، ولی این­دفعه تمام کارگران با احترام کامل وی را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند، ولی با این همه سعی و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آن‌ها داد. کارگران حمامی متغیر گردیده پرسیدند: «سبب بخشش بی‌جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟» بهلول گفت: «مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می‌پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری­های‌ خود را بکنید.»

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۸/۰۶/۱۷

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی