قرآن 25 | عجب پسری!

عجب پسری!

بعضی بچه‌ها عصای دست پدر و مادر خود هستند و بعضی دیگر بلای جان آن‌ها! مثلا بعضی‌ها موجب می‌شوند والدین عبادت‌هایی را که قبلا نمی‌کردند، انجام دهند و بعضی دیگر آن‌ها را از واجبات خود هم باز می‌دارند!

***

پدر فرمود: «در خواب دیده‌ام که دارم تو را ذبح می‌کنم.» پسر بامعرفت بود، می‌دانست خواب پدر نه یک خواب معمولی، بلکه وحی الهی است، اما این‌گونه گفته تا پسر خودش را نشان دهد. پسر خوب می‌فهمید که ذبح شدنش، بیشتر برای پدر سخت است تا برای خودش. کدام پدری چنین صبری دارد؟

 ‌برای همین پسر نقش خودش را خوب بازی کرد. با خیال آسوده گفت:

یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ

گفت: اى پدر، آن‌چه بدان مأمور مى‌شوى، انجام ده؛

سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ

اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى یافت. (سوره مبارکه صافات/آیه 102)

 

آفرین بر این پدر و پسر! کاش ما هم «اسماعیل» باشیم برای «ابراهیم‌» زندگی‌مان یعنی پدر عزیزتر از جانمان...

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی