خیلی دوست به زیارت حضرت معصومه در قم برود. اتفاقاً محل کارش یعنی نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی برنامه سفر به قم داشت ولی او را علیرغم اصرارهایش راه ندادند. خیلی ناراحت و غمگین بود. همهاش فکر میکرد چرا او را نطلبیدهاند؟
چند روز بعد وقتی فهمید همکارانش را برای ضرب و شتم طلاب جوان فیضیه در پوشش لباس شخصی به قم برده بودند، متوجه شد کار خدا بیحساب کتاب نیست!
نظرات (۰)