عابدی چندین سال عبادت میکرد. در عالم رؤیا به او خبر دادند که خداوند مقدر فرموده است نصف عمرت فقیر باشی و نصف دیگر غنی. حال اختیارش با خودتوست که نصف اول را انتخاب کنی یا دوم را. در عالم رؤیا گفت: زن صالحه و عاقلی دارم، با او مشورت کنم. زن گفت: نصف اول را غنی انتخاب کن.
بهمرور در زندگی عابد نعمت فزونی یافت، زن گفت: خدا خودش گفته، همینطور که خدا نعمت میدهد و میبخشد، تو هم انفاق کن و ببخش. او همچنین کرد. نصف عمرش گذشت و منتظر بود تا فقر بیاید، اما فرقی نکرد. همینطور نعمت خدا بر او جاری بود، از غیب به او خبر دادند تو تشکر کردی ما هم زیاد کردیم.
شکر مال، انفاق آن است، چنانکه ناسپاسیاش، رویهم گذاشتن و ذخیره کردن بیدلیل آن است.
نظرات (۰)