جلسه سخنرانی داریم، جلسه روضه هم هست، اما جای یک جلسه خالی است. اگر گفتید؟!
***
گفت: اینجوری نمیشود همهاش من حرف بزنم، شما ساکت باشید. کمی هم شما بگویید. منظورش را نمیفهمیدیم.
ناگهان بلندگو را گرفت جلوی علی. گفت: حالا تو یک روایت بخوان! علی دستپاچه شد. کمی مِنمِن کرد و بالاخره یک روایت از آنچه یادش بود، خواند. بعد این کار را با بقیه هم کرد و هر کس یک روایت خواند و یکی دو دقیقه توضیح داد.
جلسه خوب و شیرینی شد. آخر سر حاجآقا این روایت را خواند:
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیا أَمْرَنَا
امام رضا (علیهالسلام): خدا بیامرزد بندهاى را که امر ما را زنده کند.
بعد هم توضیح داد که زنده کردن کار اهلبیت با یادگرفتن و یاددادن روایتهایشان است. از آن به بعد کارمان شده بود در طول هفته روایت میخواندیم و میآمدیم برای هم میگفتیم.
عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص: 307
نظرات (۰)