آیات عذاب را کی خواهیم خواند و کی خواهیم فهمید؟ کاش در همین دنیا با تمام وجود درکشان کنیم که فردای قیامت دیر است...
***
جناب سلمان از بازار آهنگران کوفه رد میشد. ناگهان دید که جوانی فریادی زد. مردم که دور او جمع شده بودند، به سلمان گفتند جوان (بیمار است و برای همین) روی زمین افتاده، در گوشش دعایی بخوان تا به سلامت برگردد. سلمان به او نزدیک شد. تا جوان او را دید، بلند شد و گفت: «نه، اینگونه نیست؛ من چکشهای سنگین آهنگران را دیدم و یاد این آیه افتادم:
وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ[1]
و براى آنان گرزهایى آهنین است.
[1] حج، 21
پس از ترس عذاب الهی، عقل از سرم پرید.» سلمان که معرفت او را دید، با او رفیق شد و تا لحظه مرگ در کنارش بود. هنگام فوت او، سلمان بالای سرش آمد و به حضرت عزرائیل (علیهالسلام) عرض کرد: ای فرشته مرگ، با برادر من مهربان باش!
نظرات (۰)