در محضر قرآن ۴۲ | از «ترس عذاب» تا «راحتی مرگ»

آیات عذاب را کی خواهیم خواند و کی خواهیم فهمید؟ کاش در همین دنیا با تمام وجود درک‌شان کنیم که فردای قیامت دیر است...

***

جناب سلمان از بازار آهنگران کوفه رد می‌شد. ناگهان دید که جوانی فریادی زد. مردم که دور او جمع شده بودند، به سلمان گفتند جوان (بیمار است و برای همین) روی زمین افتاده، در گوشش دعایی بخوان تا به سلامت برگردد. سلمان به او نزدیک شد. تا جوان او را دید، بلند شد و گفت: «نه، این‌گونه نیست؛ من چکش‌های سنگین آهنگران را دیدم و یاد این آیه افتادم:

وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ[1]

و براى آنان گرزهایى آهنین است.


[1] حج، 21

پس از ترس عذاب الهی، عقل از سرم پرید.» سلمان که معرفت او را دید، با او رفیق شد و تا لحظه مرگ در کنارش بود. هنگام فوت او، سلمان بالای سرش آمد و به حضرت عزرائیل (علیه‌السلام) عرض کرد: ای فرشته مرگ، با برادر من مهربان باش!

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی