در محضر اهل‌بیت۴۵| نان و شمشیر

نان و شمشیر

برای پدری که ما را با نانِ حلال بارآورده، اگر تا کمر خم بشویم، کارِ خاصی نکرده‌ایم؛ آن‌هم در دنیایی که آدم مدام وسوسه می‌شود از میان‌بُر برود تا کم‌تر زحمت بکشد.

***

خرجِ زندگی امام‌صادق (علیه‌السلام) زیاد شده بود. تصمیم گرفتند غلام‌شان را با هزار دینار به مصر بفرستند تا با تجارت، سروسامانی به زندگی‌شان بدهند. غلام و کاروانش باخبر شدند جنسی که خریده‌اند، کم‌یاب شده. خوش‌حال از این‌که مردم محتاجِ آن جنس‌اند، هم‌قسم شدند به سودی کم‌تر از صددرصد آن را نفروشند! همین کار را هم کردند. غلام دو کیسه، یکی اصل سرمایه و دیگری صددرصد سود، مقابلِ امام نهاد و ماجرا را گفت. امام با ناراحتیِ تمام فرمودند: «سبحان‌الله! شما چنین کاری کردید؟! نه، من هم‌چو تجارت و سودی را هرگز نمی‌خواهم.»

امام یکی از کیسه‌ها را برداشتند و گفتند این سرمایه من است. به آن دیگری دست نزدند. بعد به غلام فرمودند:

مجالدة السیوف اهون من طلب الحلال[1]

شمشیر زدن آسان‌تر از کسبِ حلال است.



[1][1] بحارالانوار، ج 11، ص 121

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۵/۰۵/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی